دکتر یزدان نیاز
دکتر یزدان نیاز

دکتر یزدان نیاز

مادرانی که جوانان انها معتاد به مخدر گل هستند در صورت مرگ فرزند شان برای رهایی از عذاب وجدان به دنبال مقصر می گردند

حدود دو سه ماه قبل یک شب جوانی  26 ساله  به طور سرزده به مطب امد همراه او دختری بود که به نظر می امد تازه با هم اشنا شدند  اخر وقت بود و بعد  از مدت زمانی کوتاه متوجه شدم طرف  انقدر مواد جور واجور و مخدر گل زده و توی  توهم  و  هذیان  است  از مصاحبه چیزی عاید من نمی شود   به همراه او گفتم ایشان وضعیت عادی ندارند الان هم اخر شب است تشریف به ببرید  ویزیت هم نمی خواهد  بدی فردا که حالش عادی  بود بیاید

جوان ناگهان براق شد یعنی چی من برم من به شما اعتقاد دارم امدم کمک بگیرم و بر بر منو نگاه کرد و حالت حمله گرفت من توی چشمش دیدم که الانه  دل روده مارا بریزه بیرون کمی نرم شدم و گفتم دوست عزیز الان اخر شب است و همه رفتند و بعد شماره تلفن خصوصی خودم را دام گفتم فردا زنگ بزن قرار بزاریم

 

 

زمانی که بیمار نزدیک ظهر زنگ زد  کلی اول تعریف که دکتر تو  فقط می توانی منو درک بکنی کارت درسته فلانی تعریف کرده و کلی هندوانه  گذاشت  زیر بغل ما   و بعد گفت می خواهم برای ترک مخدر گل بیام و دارو بگیرم  و ترک کنم !

بهش گفتم من به بیماری مثل شما دارو نمی دهم چون حافظه شما ضعیف  است و قرص دارو دادن به شما برای من کلی مسئولیت داره  فردا اشتباهی می خوری و می افتی توی بیمارستان و انوقت  من خودم را مسئول می دانم که چرا این حماقت را  دانسته مرتکب شدم و  یک جوان را بیچاره کردم

بابا فردا با یکی از والدیننت بیا  مادر یا پدر درمان شما نیاز دارد که شما در جایی مشخص حتی در خانه خودت باشی و من به شما دسترسی داشته باشم

جوانه گفت دکتر من گه گفتم مناز خانه زدم بیرون هفته ای یکی دو شب می روم و نمی خواهم مادر و پدرم هم بفهمند دارم ترک می کنم از ما انکار از ایشان اصرار و ما گفتیم نه که نه

دو هفته بعد باز اخر شب بود در مطب را داشتم می بستم و می رفتم  که دیدم باز پسره این بار با یک  دختر  مسن تر امد که بعدا فهمیدم دوست دختر جدیدش است !

حالش خیلی خراب بود  انصاف نبود بگم اقا برو اورژانس من دارم می روم

تو توهم و هذیان کامل  بود  من هم چند تا امپول ضد توهم دارو زدیم بهش و در حالی که بیمار خوابیده بود به همراش گفتم من که گفته بودم با والدین بیا این مریض سرپایی نیست باید بستری بشه بعد درمان شروع بشه  الان هم به نظر می اید مغز ایشان کلی ضایعه دیده و درمان ایشان بسیار مشکل است نباید وقت را تلف کرد

دختره که فوق لیسانس و انسانی فهیمده بود گفت دکتر منهم تازه باهاش  اشناشدم اما تلفن مادرشو دارم بشما می دهم مستقیم با مادرش صحبت کنیم

ما هم به مادر مریض زنگ زدیم گفتیم خانم وضعیت پسر شما بحرانی است باید در بیمارستانی محل اقامت نیم موقتی جایی برای ترک بستری بشه مادرش  گفت اقای دکتر یعنی کمپ

 گفتم  من  کمپ را قبول ندارم یک جایی که دکتر دوا  و روانپزشک بتواند ایشان را ویزیت کنه و البته مطمین هم باشه

مادرش  گفت اقای دکتر کلی ما را تهدید کرده که اگر منو بستری کنید ازتون انتقام می گیرم می کشمتان !

گفتم این حرف ها مال زمان نشعگی و تحث اثر مواده  ایشان وضعیتش  خطرناکه  اما اگر  خوب بشه  مسائل حل می شود  

گفت اقای دکتر شما تضمین می کنه از ما انتقام نمی گیرد . 

گفتم خانم شما از بچه تون می ترسید  و چون دیدم جر و بحث فایده ای ندارد منهم ادرس چند جا را به مادره دادم و گفتم خودتان بروید هر جا خواستید بستریش کنید من در خدمتم   اگر نبودم دو نفر از همکاران را بهتون معرفی می کنم اما بدانید  من دو هفته دیگر می روم مسافرت  چه من باشم یا نباشم این جوان باید بستری بشه

هم پسرتان شماره خصوصی موبایل منو داره هم ان خانم همراش  .

گفت  اره دکتر برام اس ام اس کردند !

پسره هم که کمی بهتر شده بود با دوست دخترش راهی کردم و رفت  نصف شب بود که خسته رسیدم خانه  و نفهیدم چطور با لباس خوابم برد

بعد از دو هفته ام   یک مسافرت  طولانی پیش  امد و من  رفتم تا یک ماه بعد


چند روز پیش تلفن مطب زنگ زد و منشی گفت مادر خانم فلانی است گفتم همان پسره که می خواست با مشت لکد روز اول ما را بزند خوب چی شده

گفت ایشان می گوید پسرم خودکشی کرده توی بیمارستان می خواهد شما بروید عیادتش هر چقدر م بخواهید دستمزد می دهد

گفتم به ایشان بگو معذورم چون پسر  ایشان مریض من  نیست  نه از ایشان بابت دو بار مراجعه و کلی صحبت تلفنی  ریالی گرفتم یا ویزیتی و  نه پرونده براش درست کردم چیزی  هم که زیاد است دکتر

منشی ما که دلش به رحم امده بوددکتر یک جوان داره میمیره مادرش از شما کمک می خواهد اصلا مادر گفت می دانم پسرم مریض شما نیست خودم برای مشاوره می خواهم بیام پیش دکتر

گفتم لطف کنید بگوید برای ایشان  وقت ندارم بروند جای دیگر و منشی گفت چرا ! گفتم :میدانید  چرا مادر این پسر  می خواهد بیاید اینجا !

گفت مشاوره دیگه !

 گفتم برای کی برای پسرش  مشکل همین جا است !

این پسره رسیده اخر  خط  و من هیچ کاری  برای او نمی توانم بکنم . و اگر مادره زنگ زند  بهش بگو دکتر گفته من کاری از دستم برنمی اید یک پزشک مغز اعصاب باید پسر شمارا ویزیت کند  !

منشی گفت چرا مگه معتاد نیست

 گفتم این پسر نه حافطه ای براش مانده نه قدرت تفکر تمامی سیستم  اعصاب  مرکزی او از بین رفته و  مغز او از درون متلاشی است  وچیزی از مغز برای او باقی نمانده که بتوان  کمکش کرد 

  الان دیگر خیلی  دیر است و من  نمی توانم به مادرش دروغ بگویم  مادر  اینجا  می اید و من  شما را تحت تاثیر احساسات مادرانه  قرار می دهد تا به عیادت فرزندش برویم و اگر من به دروغ به او امید بدهم  فردا روزی که  فرزندش مرد می گوید

این دکتر بود که   پسرم را کشت  دسته گل مرا عزیز مرا من در تربیت فرزندم مادر   نمونه ای  بودم

 این مادر  اینجا می اید تا برای قصور خودش در این 26 سال  از هم اکنون  مقصر دیگری پیدا کند 

 برای هیچ  مادر قابل باور نیست که او فرزندش را معتاد و راهی قبرستان کرده است او بدنبال مقصر می گردد تا از عذاب وجدانش بکاهد  اما همیشه در تنهایی و خلوت می داند مقصر واقعی کیست  برای همین تا اخر عمر نام  من  را به عنوان مقصر مرگ عزیزش  بانگ می زند زیرا برای ما حقیقت این مسله که خطای ما عزیزمان را کشت  غیر قابل باور است  امید دادن بیهوده به او به معنی  بی ابرو کردن  خودم برای هیچ است به معنی   چشم پوشی من از حقیقت و سرپوش گذاشتن بر راستی با ریا است  من با پسرش و خودش صادق بودم  چرا من باید عذاب بکشم من مقصر نیستم  خداوند میداند  اما ما مردم عقلمان به چشمان است ما مردمی زود باور و دروغگو هستیم امروز زمانه ای است که راست گوها را به  درغگویی   متهم می کنند  و  هر دروغی را  راست می پندارند

 مملکت ما مملکت  گل بلبل   است اما !!