امروزه اعتیاد یک بیماری شمرده می شود و فرد معتاد یک بیمار. با این تفاوت که اعتیاد سرما خوردگی نیست که پس از چند روز درمان شود . پس خانواده فرد بیمار باید با او به درستی رفتار کنند. هرگونه رفتار غلط احتمال روی آوردن دوباره فرد به اعتیاد را بیشتر می کند. در این مطلب به بررسی رفتار های صحیح خانواده با فرد معتاد می پردازیم.
در مورد برخورد با افراد وابسته به مواد هم وضع به همین منوال است. یعنی افرادی که ماده خاصی وابسته هستند یک سری رفتارهای ناهنجار و آزار دهنده از آنها بروز می کند که در وجود ما با توجه به تجربه ها و آموخته های قبلی خودمان احساس هایی را ایجاد می کند و ما نسبت به آنها واکنش نشان می دهیم.
برای روشن شدن این موضوع مثالی می زنم تا تاثیر طرز تفکر و نگرش را روی طرز برخورد ما نشان دهد: یکی از دوستان پزشک افراد معتاد را افرادی بی کار، انگل ، خوشگذران تصور می کند که چیزی برای آنها اهمیت ندارد و هیچ تعهدی به هیچ یک از افراد خانواده ندارد و در نتیجه واکنش او این بود که هر فردی را که احساس می کرد معتاد است از مطب خودش طرد می کرد در حالی که اگر او افراد وابسته به مواد را به عنوان یک بیمار نگاه می کرد وظیفه خود می دانست که تا آنجا که از دستش بر می آید به آنها کمک کند و این مسئله باعث می شد به مشکلات مراجع گوش دهد و در برابر اوا موضع نگیرد یا در مقابلش رفتار پرخاشگرانه نداشته باشد و به او به عنوان یک مجرم نگاه نکند و صد البته خوشبینی ساده لوحانه در مورد رفتارهای ناهنجار بیمار نداشته باشد.
با این مقدمه می توان به این نتیجه رسید که اگر ما بخواهیم رفتار درستی در مورد افراد وابسته به مواد داشته باشیم باید یک سری پیش فرض و پیش داوری های خود را نسبت به پدیده وابستگی به مواد یا اعتیاد تغییر دهیم .
ما با توجه به تاثیری که این پدیده یعنی اعتیاد روی جنبه های مختلف زندگی خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ما می گذارد عادت نکرده ایم به این پدیده به عنوان بیماری نگاه کنیم و سعی می کنیم آن را به صورت یک مسئله حاد نگاه کنیم و برای آن به دنبال یک راه حل آنی بگردیم .
حتی وقتی آنرا به عنوان بیماری قبول کردیم و بیمار وابسته به مواد را پیش پزشک آوردیم عجله داریم که دکتر نسخه ای بنویسد و داروئی تجویز کند که وابستگی به ماده از سر بیمار ما بیافتد و دیگر سراغ مواد نرود و حال آنکه بیماری وابستگی به مواد بیماری حادی نیست که یک دفعه ایجاد شده باشد که بخواهد یک دفعه بر طرف شود.
این بیماری به تدریج در اثر مسائل مختلفی ایجاد می شود که هر یک از آنها باید به نوبه خود و در طول زمان بررسی و با کمک تیم درمانی و خانواده و جامعه حل شود.
در درمان وابستگی به مواد انتظار بهبود سریع یک آرزو است و به نظر می رسد تا مدت های دراز هم آرزو بماند. پس اگر کسی از من بپرسد آیا وابستگی به مواد درمان دارد من به او میگویم اگر می خواهی مثل سرماخوردگی یا حصبه آن را درمان کنیم ، هنوز این درمان پیدا نشده است ولی اگر تعریف درمان را عوض کنی و عجله نداشته باشی درمان آن امکان پذیر است و خیلی ها توانسته اند درمان را تا بهبودی کامل به پایان برسانند به همین خاطر است که در مورد افراد وابسته به مواد ما اصطلاح بازتوانی و بازپروری را به کار می بریم تا اصطلاح درمان را.
پس تغییر در فرد یک شبه به وجود نمی آید و مثل جراحی نیست که فرد بیهوش شود و روی بینی وی جراحی شود و شکل بینی تغییر کند بلکه تغییر نیازمند صرف زمان و انرژی است و هسته اولیه و انرژی این تغییر از درون فرد منشا می گیرد که در این حالت فرد احساس می کند رفتار اعتیادی اش در زندگی اش تاثیر سوء گذاشته است.
در شروع رفتار اعتیادی فرد ممکن است مشکل را نادیده انگارد ولی بعد از مدتی این مشکل آن قدر روی زندگی او تاثیر می گذارد که نمی تواند اثرات آنرا نادیده بگیرد.
به عنوان مثال فردی که ماده مخدر یا محرک را استفاده می کند ابتدا پول کمی را برای مصرف مواد می پردازد ولی بعدها به دلیل پدیده تحمل مجبور است هزینه بیشتری برای تهیه مواد پرداخت کند و بالاخره زمانی فرا می رسد که باید تمام حقوق خود و حتی بیشتر از آن را برای خرید مواد بپردازد و این موقع زمانیست که او به فکر می افتد رفتار مصرف مواد روی زندگی او تاثیر گذاشته و باید تغییری در رفتار خود ایجاد کند.
در همین مثال در می یابیم که رسیدن به این مرحله تفکر روی تغییر رفتار ممکن است بسته به میزان درآمد فرد در عرض دو ماه روی دهد یا اگر فردی درآمدش زیاد باشد سالها طول بکشد و پس از ورشکستگی به فکر تغییر بیافتد.
در نظریات جدید پدیده تغییر را به پنج مرحله تقسیم کرده اند:
۱٫ مرحله اول مرحله پیش تامل گفته می شود.
در این مرحله فرد در مورد رفتار خود اصلا فکر نمی کند و مشکلی نمی بیند و آنقدر از مصرف مواد احساس خوبی به او دست میدهد که سایر مسائل به نظر او بسیار پیش وپا افتاده است و سرخوشی او به حدی است که به چیز دیگر اهمیت نمی دهد و وقتی معمولا در مورد ضرر و زیان رفتار مشکل ساز با او صحبت می کنند حالت دفاعی به خود می گیرد.
در این مرحله وظیفه ما به عنوان کسی که با او زندگی می کند ( حالا همسر باشد یا پدر یا مادریا هر کس دیگر ) دادن آگاهی به او است تا کم کم تشخیص بدهد مشکلی وجود دارد و این افزایش آگاهی باید در غالب جملات خبری و با حالت احساسی و هیجانی کم و کنترل شده باشد تا فرد وابسته به مواد را از خود نرانیم. اگر این خبرها را با هیجان زیاد و دعوا بیان کنیم باعث درگیری و کناره گیری فرد معتاد از خودمان می شویم.
لازم است این جملات خبری در مورد آثار سوء مصرف مواد در زمان مناسب هم ادا شود مثلا فکر کنید فردی وابسته به الکل است و تحت تاثیر الکل مست است و وقتی به خانه بر می گردد همسرش با گریه و دعوا شروع می کند از مشروب خواری او انتقاد می کند و چون فرد مست است کارشان به کتک کاری می کشد.
در حالیکه همسر این فرد باید درست در آن لحظه سکوت می کرد و منتظر می ماند که مستی از سر شوهرش بپرد و سپس در مورد اجاره عقب افتاده یا بیماری فرزندش صحبت کند و یا از احساس بد خودش بگوید و یاد آوری کند : “رفتار تو روی زندگی من تاثیر گذاشته است و من دیگر نمی توانم این حالت را تحمل کنم.” و وقتی این عبارات را بیان می کند باید سعی کند جوری بیان کند تا کمترین احساس و هیجان وارد کلمات بشود و در عین حال بسیار جدی و قاطع باشد و پیغام درونی فرد را برساند و بیش از یک بار نیز تکرار نشود.
شاید یکی از خصوصیات ما ایرانی ها این باشد که در وجود ما چانه زنی و تعارف خیلی زیاد است و برای بیان منظورمان یا گرفتن امتیازاز طرف مقابلمان مجبور باشیم یک عبارت را چندین بار تکرار کنیم.
گاهی تهدید هایی می کنیم که به آنها عمل نمی کنیم مثلا پدری که از رفتار فرزند خودش ( مصرف مواد ) ناراضی است او را تهدید می کند که اگر یک بار دیگر مواد مصرف کند او را از خانه بیرون می اندازد و همه ما می دانیم و آن فرد معتاد میداند که پدرش به احتمال ۹۹درصد این کار را انجام نمی دهد و این صحبت تنها فرزند را از پدرش دور می کند و اعتبار حرف پدر را کم می کند در حالیکه این پدر در زمان مناسب یعنی زمانی که حال پسرش بهتر است می تواند دوستانه به او بگوید که ” با اینکه او را خیلی دوست دارد و دلش می خواهد همه چیز را برای او تامین کند ولی از پس هزینه زیاد او بر نمی آید و علی رغم میل باطنی اش مجبور است پول توجیبی او را کم کند و در واقع به فرد دوستانه و همدلانه آگاهی این را داده که رفتار او منجر به افزایش هزینه خانواده شده است و بهتر است در رفتار خود تعدیل ایجاد کند و بعد از آن به این تهدید واقع گرایانه عمل کند نه آن که این تهدید در مرحله حرف بماند تا جدیت او به پسرش ثابت شود.
با نمونه ذکر شده به خوبی متوجه می شویم که رفتار هیجانی و عصبانیت نه تنها کمکی به ما نمی کند بلکه باعث می شود فاصله بین ما و فرد وابسته به مواد بیشتر شود و به حرف ما گوش نکند. گاهی وقت ها هم این صحبت ها حتی اگر از روی مهر و محبت ابراز شود جنبه نصیحت پیدا می کند و برای فردی که در مرحله پیش تامل است و فکر می کند رفتار او مشکل ساز نیست این نصیحت ها بسیار خسته کننده است و فرد را از بستگان خود دورتر می کند و فرد وابسته به مواد فکر می کند کسی قادر به درک او نیست .
۲٫ مرحله بعدی تغییر مرحله است.
در این مرحله فرد درک می کند و می فهمد که مشکلی دارد و به طور جدی در مورد آن فکر می کند ودر این زمینه می خواهد دریابد مشکل چیست و به چه علتی این مشکل به وجود آمده است و راه حل های آن چیست.
در این وضعیت فرد ممکن است در مورد مشکل خود اطلاعات زیادی داشته باشد ولی هیچ گاه درمان را شروع نمی کند. در این مرحله اطرافیان فرد باید مثل مرحله قبل عمل کنند یعنی اطلاعات و آگاهی فرد را از عواقب رفتارش بیشتر کنند. با این تفاوت که در این مواقع گاهی تحریک کردن مثبت از لحاظ عاطفی هم می تواند تا حدی موثر باشد و خیلی وقت ها یک صحبت کودکانه از طرف فرزند فرد وابسته به مواد می تواند او را تکان دهد. مثلا بچه بگوید : ” دیروز بچه ها من را به خاطر اینکه تو معتاد هستی در جمع خود راه ندادند و مسخره کردند.” یا همسر بگوید: ” همکلاسی پسرت همه دوستانش را برای تولدش دعوت کرد به غیر از پسر تو.” یا پدر به پسرش بگوید: ” مادرت دیروز گفت در زندگی هیچ نگرانی خاصی ندارد به غیر از شکست های تو در زندگی. “
یادمان باشد
اولاً این جملات باید بسیار کوتاه باشد و سریع تمام شود و بحث پیگیری نشود چون اگر ادامه پیدا کند کار به بحث و جدل و دعوا می کشد و در صورتی که فرد وابسته به مواد از ما پرسید: ” چرا این صحبت را می کنی؟ یا داری کنایه می زنی.” خیلی آرام به او می گوییم:” کنایه نمی زنم فقط گفتم که اطلاع داشته باشی.”
ثانیا ً این اطلاع رسانی باید کاملا واقع گرایانه و به دور از اغراق باشد چون ممکن است اغراق یا دروغ بعد ها به عنوان دست آویز در بحث ها استفاده شود. دوباره تاکید می کنم این جملات باید بسیار کوتاه باشد و سریع تمام شود وبحث پیگیری نشود چون اگر ادامه پیدا کند حتما تبدیل به جدال می شود.
این جملات را بسته وضعیت ادراکی فرد می توان بسیار کوتاه تر ادا کرد مثل :” آقای جعفری می خواست روز پنج شنبه برای خواستگاری رعنا بیاید.” دقت بفرمائید در سه جمله از چهار مثال من حتی کلمه اعتیاد هم بیان نشده است.ما با این صحبت ها در این مرحله قصد داریم تا حدی عواطف فرد را در جهت مثبت تحریک کنیم و به او کمک کنیم از خود و آثار رفتارش بر خود و محیط آگاه شود.
گاهی از اوقات این افراد در مورد آینده خودشان صحبت می کنند و اینکه دلشان می خواست به کجاها برسند و چه هدف هایی داشتند و به آنها نرسیده اند ، در این مواقع ما به عنوان همراه فرد می توانیم به او موانع رسیدن به این مشکلات را یادآوری کنیم : مثلا فردی که مغازه دارد از پیشرفت همکارش صحبت می کند که چگونه مغازه و کسب و کار موفقی دارد و می گوید من هم برنامه داشتم مثل او بشوم در این موقع یک همراه خوب می تواند بگوید :”ای کاش می توانستی صبح زودتر بلند شوی و به مغازه ات بروی ، فکر نمی کنم این هدفی که در نظر گرفته ای غیر قابل دسترس باشد.”
نکته مهم در افرادی که در مرحله تامل هستند این است که احساس کنند اگر تغییر را شروع کنند حامی و پشتیبان دارند در عین حال بعضی ها وعده هایی به فرزندان خود می دهند که ممکن است بسیار اغراق آمیز و بیش از اندازه باشد که قابل اجرا نیست یا بعداً به دلیل عدم اعتماد به او از انجام آن طفره می روند ( مثل وعده خرید اتومبیل و مغازه و کار ) و عدم برآورده شدن آن باعث سرخوردگی شدید فرد و بهانه ای برای بازگشت به مواد می شود.
در عین حال می توانیم با صحبت ها خود جوری به فرد القا کنیم که اگر تغییر کنی ما در کنار تو هستیم.
۳٫ مرحله بعدی تغییر مرحله آمادگی است
در این مرحله فرد آماده انجام یک عمل و تغییر است و تصمیم خودش را برای تغییر گرفته است و طرحی را برای خودش می ریزد مانند فردی که از دایو استخر بالا رفته و روی لبه آن ایستاده و آماده شیرجه است.در این مرحله نقش ما نقش مشوق است. باید به او القا کنیم شجاعت اش را دارد و می تواند عمل کند و ما هم در این را با او همراه هستیم .
۴٫ مرحله تغییر آشکارا رفتار فرد معتاد
مرحله بعدی شاید آشکارترین مرحله برای تغییر فرد وابسته به مواد از دیدگاه یک ناظر خارجی باشد. در این مرحله فرد آشکارا رفتار خود را تغییر می دهد مثلا کشیدن سیگار را متوقف می کند و وارد یک برنامه درمانی می شود. در این مرحله ما عملا می بینیم فرد تغییری کرده است و بزرگترین اشتباه ما به عنوان درمانگر و خانواده این است که فکر کنیم مرحله عمل مساوی با تغییر است و فکرکنیم که دیگر کار تمام شده است و دیگر برای این فرد ادامه درمان لزومی ندارد.
در حالیکه در این مرحله تازه کار مهم شروع می شود و آن نگهداری و پایدار کردن این تغییر است .
۵٫ مرحله نگهداری:
معمولا وقتی فرد رفتار مصرف مواد دارد خانواده تکلیفشان مشخص است که این فرد این مقدار پول را در فلان ساعت و فلان جا برای مصرف مواد خرج می کند، الان سربساط است و حالا موقع نئشگی او است و حالا خمار است و تقریبا به روال کار که البته صحیح نیست خو گرفته اند .
ولی وقتی فرد وارد مرحله عمل شده است و مصرف مواد را کنار گذاشت آن وقت این نگرانی سراغ خانواده می آید که نکند این فرد برگردد و دوباره مصرف کند و این نگرانی باعث حرکاتی مثل تعقیب فرد ، ممانعت از خروج او از منزل، گشتن جیب ها و اتاق او و بحث های طولانی برای عدم مصرف ، شک کردن های بی جا ، درگیری برای تست و آزمایش و تهمت و افترا به بیمار می شود.
مثلا فردی که مصرف مواد را کنار می گذارد دچار حالت بی حسی می شود که افراد خانواده آن را به مصرف مجدد ماده تعبیر می کنند و با او برخورد می کنند که همه این رفتارها اشتباه است .
خانواده در این مرحله در عین حفظ هوشیاری و پذیرش احتمال لغزش باید بیشتر خوشحالی خود را در مورد تغییر نشان بدهند تا فرد متوجه بشود این عمل او چه تاثیر مثبتی بر روی دیگر افراد می گذارد. افراد خانواده باید جوری رفتار کنند که احیاناً اگر فرد در مسیر خود لغزشی داشت مستقیماً با خود خانواده و پزشک مطرح کند نه اینکه آنرا مخفی کند و نه اینکه آنرا مخفی کند تا افزایش پیدا کند.
نکته آخری که در مورد این مراحل باید ذکر کنم این است که فرد در این مراحل ممکن است گاهی پسرفت کند و این به معنی شکست نیست بلکه باید دراین مرحله بررسی شود که علت پسرفت و یا لغزش بیمار چه بوده است و از آن به عنوان تجربه ای استفاده کرد و در تلاش مجدد برای تغییر آن را مد نظر داشته باشیم.
پس یادمان باشد برگشت به عقب و لغزش فرد به معنی شکست نیست و نباید موجب سرخوردگی شود.
منبع دکتر سلام