دکتر یزدان نیاز
دکتر یزدان نیاز

دکتر یزدان نیاز

اگر پسرم ماری جوانا بکشد من باید چکار کنم ؟

اگر پسرم ماری جوانا بکشد من چکار کنم ؟
اگر پسرم ماری جوانا بکشد من چکار کنم
سوالی از طرف یک مادر ایرانی مهاجر  در کشور کانادا

با سلام

من شب تا صبح خواب ندارم. دوستانم حرف‌های عجیب و غریبی در مورد جوان‌های ونکوور می‌زنند و من نگران پسر هفده ساله‌ام هستم. ما سه سال پیش از ایران به ونکوور آمدیم. پدرش بیشتر اوقات سال در ایران است و من مانده‌ام و کلی دلواپسی.

هر شب فکر می‌کنم اگر پسرم ماریجوانا بکشد باید چکار کنم. خودش یک بار به من گفت که خیلی از همکلاسی‌هایش «این کاره‌اند.»

چطور باید با پسرم حرف بزنم؟ او واقعا کله‌شق است و یک‌بار که دعوایمان شد شب نیامد که من به پلیس زنگ زدم و کلی ماجرا شد. حالا می ترسم دوباره مشکل پیش بیاید.

چه کار کنم؟



پاسخ رضا امینی، مشاور:

از صحبت‎هایتان متوجه شدم که به خاطر وضعیت فعلی خانواده، نگران پسرتان هستید. می‎ترسید که ماریجوانا بکشد یا درگیر مسائلی بشود که شما نتوانید مدیریتش کنید. واقعیت این است که نگرانی در وجود ما نهاده شده تا بتوانیم در برابر خطرات احتمالی هشیار باشیم. اما اگر این نگرانی بیش از حد شود یا نتوان مدیریتش کرد، می‎تواند منشا ضرر باشد. پس ضمن احترام به این نگرانی، شما را دعوت می‎کنم به اینکه به روش منطقی نگرانی‎تان را برطرف کنید. سه نکته را عرض می‎کنم که شاید به شما کمک کند.

نکته اول اینکه هر انسانی زبانی دارد و از طریق آن می‎توانید راه دلش را باز کنید. زبان آدم‎ها و اینکه رگ خواب آدم پیدا شود، بستگی به رِنج سنی (range) دارد و همین‎طور به اینکه او مرد است یا زن. همچنین به وضعیت او بستگی دارد. ظاهرا جوان شما هفده ساله است. او در مرحله آخر نوجوانی و ورود به دوره جوانی (late adolescence) قرار دارد. در این مرحله سنی، جوان‎ها معمولا حس استقلال‎طلبی دارند. به عبارت ساده‎تر، می‎گویند «حرف حرف خودم است». بنابراین هر کسی بخواهد از دیدگاه آمرانه با آنها برخورد کند، به عنوان یک عامل منفی تلقی می‎شود.

گاهی علت نزاع‎ها این است که شما نیت خوب داشته‎اید اما شاید آمرانه یا با لحن توبیخی با او برخورد کردید. همه ما شاید گاهی این‎طور باشیم. اما بهتر این است که چارچوب صحبت شما این‎طور باشد: توپ‎هایی بسازید و آنها را به زمین او بیندازید. این توپ‎ها هرکدامشان گزینه‎هایی هستند که انتخاب‎شان می‎تواند به نگرانی شما خاتمه دهد. مثلا فرض کنیم نام پسرتان کامران است و می‎خواهد شب بیرون برود. شما هدف‎تان این است که او یازده شب به خانه برگردد. یک جورش این است که به او بگویید من یازده شب درِ خانه را می‎بندم. اما اگر او حس این را داشته باشد که شیر جنگل خودش شده و می‎خواهد خودش همه چیز را مدیریت کند، این روش به کار نخواهد آمد.

روش دیگر این است که مثلا بگویید «کامران جان، الان تو جوونی و حق داری بری و برای خودت بگردی. چقدر هم خوبه که ما اومدیم اینجا و تو می‎تونی بگردی و خوش باشی. اما در کنار این خوش‎بودن، من هم نگرانی‎هایی دارم که دوست دارم تو که مغز فرِش ‎تری (fresh) داری و جوون هستی، در موردشون به من کمک کنی تا من هم تجربه‎ام رو به کار بگیرم و ببینیم با هم به چی می‎رسیم. این‎طوری هم تو خوش می‎گذرونی و هم به من کمک کردی که نگرانی‎ام برطرف بشه». حالا باید دید که آن جوان در چنین شرایطی چه می‎گوید؟ احتمالش زیاد است که جواب مثبت بدهد؛ چون شما درواقع بر اساس نیاز روحی او جلو رفته‎اید. شما گفته‎اید به من کمک کن تا نیازم برطرف شود. این‎طوری انگار او حاکم بر شماست و البته حاکم بر سرزمین خودش هم هست.

اینجا شما می‎توانید گزینه‎هایی را درباره موضوع خاص نگرانی‎تان مطرح کنید. ولی اول اجازه دهید خودش گزینه‎هایی را مطرح کند و اگر این کار را نکرد، خودتان گزینه‎ها را مطرح کنید و ببینید نظرش راجع به آنها چیست. فرض کنیم او می‎خواهد به پارتی برود و احتمالش هست که آنجا شیشه یا حشیش بکشند. می‎توانید بگویید «کامران، یادمه وقتی جوون بودم و مهمونی می‎رفتیم بیشتر برای این بود که برقصیم و بخندیم و از این چیزا. گاهی وقتها بعضیا هم اونجا تریاک می‎کشیدن اما ما سراغ منقل تریاک نمی‎رفتیم. سعی می‎کردیم دور و بر اونایی که حشیش می‎کشن نریم. حالا تو می‎خوای توی این موقعیت‎ها چه کار کنی؟» کامران حتما جواب‎هایی به شما می‎دهد. اگر حس کردید جواب‎هایش منطقی است، بلافاصله تشویق‎اش کنید و تاکید کنید که «تو دیگه مرد زندگی شدی چون تصمیماتت رو با عقل کامل می‎گیری و این باعث آرامش منه». درواقع از این طریق به جوانی او امتیاز داده‎اید. این امتیاز باعث می‎شود مقاومت او در برابر حرفهای بعدی شما کمتر ‎شود.

احتمالش هست که او در واکنش به حرف‎های شما بگوید من نمی‎دانم که در چنین موقعیتی باید چه کار کنم یا اینکه بگوید آنها اصلا خطری ندارند. شما می‎توانید بپرسید که او چطور چنین موقعیتی را مدیریت می‎کند. اگر او قبول داشته باشد که حشیش مشکل دارد، دو راه پیش رو دارد. یا می‎گوید خودش می‎داند که مساله را بموقعش چطور حل کند و یا اینکه می‎گوید نمی‎داند در چنین موقعیتی چه کار باید بکند.



اما ممکن است او لجبازی کند یا بگوید که حشیش اصلا مشکل ندارد، فلانی می‎کشد و مشکلی هم نیست. در چنین حالتی شما می‎توانید بگویید «بیا یه روز وقت بذاریم پای اینترنت، یا تو من رو در این باره مجاب کن یا اینکه من تو رو مجاب کنم. بالاخره ببینیم آیا حشیش مشکل داره یا نه.» اگر این‎طور حرف بزنید، طرف را به یک گفتگو دعوت کرده‎اید؛ نه اینکه زور زده باشید که مضر بودن حشیش را به او بقبولانید. در چنین حالتی او بدتر حس می‎کند که شما شخص منفی ماجرا شده‎اید. اما وقتی به او پیشنهاد می‎کنید که موضوع را در اینترنت جستجو کنید، به این معنی است که می‎خواهید نگرانی‎تان را با خطرات احتمالی متناسب کنید. درواقع دارید این موضع را به پسرتان اعلام می‎کنید.

خلاصه نکته‎ای که گفتم این است: با توجه به رِنج سنی پیش بروید. تمامیت و استقلال‎طلبی پسرتان را در نظر بگیرید و بعد در یک حوزه مشورتی با او حرف بزنید و در هر تصمیم درستی که گرفت، تشویقش کنید. مثلا در مورد مهمانی و حشیش، باید سعی کنید گزینه‎های موجود را از زبان او بشنوید. اگر نگفت، نظر خودتان را بگویید. مثلا اینکه نباید سراغ افرادی که مشغول مصرف مواد در مهمانی هستند رفت. یا اینکه اصلا می‎توان از رفتن به مهمانی صرفنظر کرد. یا اینکه اگر او به مهمانی رفت و دید بساط حشیش دارد به پا می‎شود، زودتر از آنجا بیرون بیاید. در نتیجه، کامران می‎داند که اگر در مهمانی با حشیش مواجه شد، چه راه‎هایی پیش رویش هست. او بالاخره یک راه را انتخاب می‎کند، راهی که احیانا هم از خطر مصونش می‎کند و هم موقعیت او را در برابر دوستانش خراب نخواهد کرد. اگر او یکی از این راه‎ها را انتخاب کرده باشد، معنی‎اش این است که به خطرناک‎بودن حشیش اعتراف کرده. در چنین شرایطی شما به شکل غیرمستقیم با یک تیر دو نشان زده‎اید.

شما می‎توانید با این متد جلو بروید. اما فکر نکنید راهنمایی پزشکی و روانپزشکی معجزه است. این رویه کاملا به زمان نیاز دارد. شاید همین روند را اجرا کنید و موفق نشوید. علتش این است که سیستمی از قبل به طریق دیگر کار می‎کرده و شما برای اولین بار تلاش کرده‎اید که روش‎تان را عوض کنید. بنابراین نباید ناامید شوید و باید این روند را ادامه بدهید. در عین حال حواستان باشد که رفتار منفی گذشته را تکرار نکنید.

نکته دوم این است که شما باید به طریق دیگری هم به پسرتان کمک کنید. شما باید سعی کنید جذابیت‎هایی را که در محیط خانواده هست برای او رنگین‎تر کنید. معمولا بچه‎ها در رِنج سنی انتهای نوجوانی و اوایل جوانی دوست دارند که وقت‎شان را به صورت گروهی بگذرانند. خانواده نمی‎تواند کاملا این نیاز را برآورده کند. اما خانواده هر چه گروهی‎تر باشد، عجین‎شدن پسر به خانواده را بیشتر می‎کند. مثلا شرایط ایده‎آل در مورد پسر شما این است که پدرش هم بیاید و کل افراد خانواده در کنار هم باشید. در چنین شرایطی کارهای گروهی انجام می‎شود؛ مثلا با هم به پیک نیک یا سینما یا رستوران می‎روید. اما اگر امکان اینها فراهم نبود، باز هم می‎توانید گزینه جذابی را پیشنهاد بدهید. مثلا پیشنهاد کنید که با هم بیرون بروید و دوری بزنید. با ماشین یا بی‎ماشین. مثلا روز بارانی را به گردش در یک مال بگذرانید. در این روز درباره هیچ موضوع جدی صحبت نکنید. فقط صمیمیت و بگو و بخند.

هدف اصلی من از چنین پیشنهادی این است که پیوند شما قوی بشود و او غیر از جاذبه‎های بیرون، جاذبه‎های خانه را هم ببیند. او حالا با دو کفه ترازو مواجه است. یک طرف، دوستانش و جذابیت کارهای غلط و درستشان قرار دارد و در طرف دیگر، مادر و خانواده با مشکلات و مسائل خاص خودشان. طبیعتا وقتی این دو کنار هم هستند، یکی‎شان کامل کنار نمی‎رود. حتی احتمالش هست که او کفه خانواده را سنگین‎تر ببیند. حتی ممکن است او حداقل برای آنکه دل مادر را نشکند، سعی کند او را با توجه به گزینه‎ها و راه‎ها راضی نگه دارد.

اما نکته سوم. من نگرانی شما را می‎پذیرم اما ممکن است این نگرانی بیش از حد باشد. شاید با وجود تمام این راهکارها و اقدامات، باز هم احساس نگرانی کنید. اگر این طور باشد، معنایش این است که استرس‎های زندگی درجاتی از افسردگی را برای شما آورده که باعث می‎شود شما زمینه سیاه را در زندگی بیشتر ببینید. طبعا برای مهاجران و همین‎طور کسانی که با مشکلات زندگی روزمره مواجه هستند، بیماری افسردگی خیلی پیش می‎آید.



افسردگی در نظر روانپزشک‎ها درست به اندازه سرماخوردگی شایع است. این را بدانید که اعتراف به مشکلات همیشه از عقل و درایت انسانها برمی‎آید. اگر حس کردید که با وجود تمام تمهیدات، همچنان دارید آسیب می‎بینید و نگران هستید باید به فکر خودتان باشید. مثلا اگر حس می‎کنید خوابتان کم است و خسته‎اید و کم می‎آورید، اگر حس می‎کنید چیزهایی که قبلا خوشحالتان می‎کرد دیگر خوشحالتان نمی‎کند (مثلا اگر دوست داشتید آرایش کنید و بیرون بروید ولی الان نه. یا اینکه قبلا تماشای تلویزیون و بگو بخند خوشحالتان می‎کرد، اما الان نه) باید به فکر خودتان باشید. اینها نشانه‎های افسردگی است. افسردگی بیماری‎ای است که راحت به درمان جواب می‎دهد و درمانش اثر مثبتی در زندگی می‎گذارد و باعث می‎شود عصبانیت کنترل شود و بخش غیرمنطقی از احساس نگرانی شما در مورد پسرتان (که بخشی از آن طبیعی است) برطرف شود. خلاصه اینکه باید مدیریت خودتان را بر مساله بیشتر و بهتر کنید. پیروز و سربلند باشید.
رضا امینی، مشاور روانشناسی ایرانی مقیم کاناداست. او در این مطلب اختصاصی به یک مادر ایرانی ساکن ونکوور مشاوره داده است.