من کمی به فکر فرو رفتم و به سروان گفتم
سروان اولین سوالی که برای من مطرح است این است که چرا توی یک تیمارستان برای کنترل بیماران روانی دوربین نصب شده است مگه چه لزومی داشته ؟
سروان در حالی که به جوان داخل ون نگاهی انداخت با دست به من اشاره ای کرد که از ماشین خارج شویم و خودش درب ون را باز کرد
بعد از پیاده شدن چند قدمی از ون دور شدیم سروان سیگاری از جیبش در اورد و اتش زد و دوباره نگاهی به اطراف انداخت و با صدای اهسته گفت
دکتر می خواهم باهات رو راست باشم
راستش من در برابر همه سوال های تو از پیش جواب های اماده کرده بودم
قرار بود در برابر این سوال تو من جواب بدهم همه این افرادی که در تیمارستان بودند فرزندان افراد بانفوذ و ثروتمند هستند که در حالت معمولی هم بادی گارد داشتند و این یک مسله ساده حفاظتی است
البته به راستی همه انها فرزندان افراد ثروتمند و با نفوذی هستند دو تای انها پدرشون سناتور و سه تای دیگرشون فرزند ژنرال های ارشد ارتش هستند و بقیه هم یا پدرشون سیاست مدار یا پولدار است .
اما حقیقت دیگر هم وجود دارد
بعد مکثی کرد و دوباره به اطرافش نگاهی انداخت و گفت
راستش می خواهم مسله ای را بگم که تا چندی پیش خودم هم از اون زیاد با خبر نبودم و بعد از اطلاع هم به من دستور داده اند که انرا با کسی در میان نگذارم اما الان شما تنها کسی هستید که می توانید به ما کمک کنید و حق شما است که همه چیز را بدانید ؟
مطبوعات و مردم همه فکر می کنند این اولین بار است که این ماده مخدر وارد بازار شده است اما این طور نیست
شش ماه قبل در ایالت دیگری سه نفر ناپدید شدند انها همه فرزندان افراد ثرونمندی بودند سه ماه پیش هم شش نفر از بچه های افراد کله گننده توی یک ایالت دیگر بطور ناگهانی ناپدید شدند پلیس و سازمان های امنیتی هیچ اثری از انها پیدا نکردند انها هم از یک ماده مخدر جدید استفاده کرده بودند که به نظر ما همین مخدر رویای شیرین است ؟
تحقیقات پلیس و اف بی ای به نتیجه ای نرسید نمی دانم چی شد که مسئولیت این پرونده به دست ان اس ای NSA افتاد در صورتی که مسله مواد مخدر هیچ ربطی به امنیت ملی ندارد ؟
ان اس ای دستور داد اکیدا هیچ جار جنجالی درباره ناپید شدن این افراد نشه و جتی به نوعی مسله به مطبوعات کشیده نشه
شاید اعمال نفوذ افرادی که فرزندان شان ناپدید شده باعث این امر شده است نمی دانم ولی پشت این پرونده ساده مسائلی هستند که من نتوانستم انرا درک کنم ولی این را می دانم که NSA هیچ وقت مسئولیت پرونده ای را بعهده نمی گیرد مگر انکه واقعا یک موضوعی در ارتباط با امنیت ملی در پشت ان باشد
بعد به صورت من نگاهی انداخت و خیره خیره به من نگاه کرد حالت شاگردی را داشت که منتظر جواب از سوی معلمش است
در یک لحظه یاد حرف های ساشا افتادم که می گفت سمت رویای شیرین نرو؟
توی افکارم داشتم به دنبال رابطه ای بین امنیت ملی و یک ماده مخدرتوهمزا می گشتم
توی تمامی پرونده های سری در رابطه با ازمایشات مواد مخدر و توهم زا بر روی مردم فقط نام سازمان سیا ذکر شده بود
تمامی ان ازمایشات به ترتیب توی مغزم ردیف شدند (کنترل فکر لبه تیغ ارسنال ام کا اولترا ) هیچ وقت نامی از ان اس ای در این رابطه در هیچ کجا ذکر نشده بود
ایا این یک ازمایش دیگر بود ؟ ایا ان اس ای مسئول ان بود ؟
یا اینکه نه شاید فرزند یکی از همین روسای ان اس ای هم دچار مصیبت مخدر رویایی شیرین شده است ؟
آژانس امنیت ملی National Security Agency
وقتی کمی به خودم مسلط شدم با صدای آرام و محکمی گفتم
خوب جناب سروان آیا چیز دیگری هم هست که به من نگفته اید ؟
سروان درست مثل کارمندی که درجلوی رئیسش قرار گرفته است گفت
جناب دکتر من دستور دارم یک بسته محرمانه را به شما بدهم البته اول باید یک سوال را جواب بدهید
ایا هنوز قصد دارید با ما همکاری کنید یا نه ؟ یعنی منظورم اینه هنوز قرارما پا بر جا است ؟
من که هنوز تحت تاثیر صحبت های قبلی بودم گفتم
نمی دانم باید کمی به من فرصت بدهید
سروان گفت
در هر صورت من مامورم این بسته را به شما بدهم البته باید قبل از ان یک برگه را در حضور من و فردی که در داخل ماشین است امضا کنید و تعهد بدهید که حق افشای اطلاعاتی را که در اختیار شما گذاشته شده است را ندارید ودر حفاظت از این اطلاعات که جزو اسرار امنیت ملی است حداکثر تلاش خود را می کنید و در صورت افشای این اطلاعات بدون محاکمه به جرم توطئه علیه امنیت ملی محکوم به حبس دائم می شوید و قادر به دادخواهی در هیچ دادگاهی نیستید ؟
حس کنجکاوی تمام وجود مرا فرا گرفت وبلافاصله گفتم باشه ؟
سروان به سرعت به سمت ون سیاه رنگ رفت و من هم با دنیایی از سوال در ذهنم به دنبالش رفتم
وقتی به خانه رسیدم بسته را بر روی مبل انداختم در طول مسیر در ماشینیم بسته را روی صندلی و در کنارم گذاشته بودم . توی مسیر دائم در این فکر بودم که محتویات ان چیه و چه ربطی به این موضوعات پیش امده دارد
یک لیوان اب میوه از یخچال برداشتم و روی صندلی روبروی مبل نشستم و شروع کردم جرعه جرعه ان را نوشیدن و به بسته خیره شدم یک بسته سفید رنگ کوچک به اندازه یک قوطی سیگار بود
وقتی اب میوه من تمام شد به سمت بسته رفتم و بازش کردم
در داخل ان یک فلاش بود
به سرعت به سمت کامپیوتر رفتم و انرا روشن کردم و فلاش را باز کردم فایلی با این نام ظاهر شد
فوق محرمانه
شما فقط یک بار قادر به رویت این اطلاعات هستید
توجه کپی نکنید
در صورت کپی اطلاعات به طور خود کار از بین می رود و دیگر قابل بازیابی نیست
پیش خودم گفتم مثل اینکه بچه های امنیت ملی حساب همه جای کار را کردند
ناگهان صفحه ای باز شد که عکس 9 نفر بر روی ان دیده می شد
یک به یک عکس ها بزرگ می شد و اطلاعاتی درباره چگونگی ناپدید شدن انها داده می شد
یکی از انها وارد یک پمپ بنزین شده بود و بدون اینکه از اتوموبیل خود پیاده بشه به کارگر پمپ بنزین دستور می دهد باک را پر کنه اما وقتی کارگر برای گرفتن پول بنزین بر می گردد هیچکس در ماشین نبوده است فیلم های دوربین امنیتی پمپ بنزین نشان می داد که هیچکس از ماشین پیاده نشده است
یکی دیگر وقتی داشته با جت شخصی پدرش مسافرت می کرده بعد از ورود به دستشویی از اون خارج نشده و وقتی خدمه در دستشویی را باز می کنند هیچکس داخل ان نبوده است
یکی دیگر جلوی چشم چند نفر سوار اسانسور اختصاصی دفتر پدرش می شود ولی وقتی درب اسانسور در دفتر پدرش باز می شود اسانسور خالی بوده است
در واقع همه افراد به نوعی غیر طبیعی ناپدید که نه بلکه غیب شده بودند
پیش خودم فکر می کردم که این مسائل چه ربطی به امنیت ملی دارد که در پایان توضیحات اخرین عکس یک صفحه باز شد که روی ان نوشته شده بود
فوق محرمانه
مخدر رویای شیرین خطری برای امنیت ملی
در صورت ادامه برنامه قادر به بازبینی مطالب قبلی نیستید و اطلاعات قبلی پاک می شود
ایا مایل به ادامه برنامه هستید
بله خیر
من بدون فکر بله را کلیک کردم
در ابتدا فیلمی امد از یک انفجار اتمی و شکل گیری قارچی که ناشی از انفجار ایجاد شده بودبه نمایش در امد
بعد عکسی از البرت اینشتین و اپنهایمر بود که نشان می داد انها در حال گفتگو هستند